English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (9259 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
communication of punishment U ابلاغ مجازات
communication of punishment U ابلاغ تنبیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
punishment U مجازات
punishment U جزا
punishment U جزاء
punishment U عقاب
punishment U عقوبت
punishment U کیفر مجازات
no punishment U law the with inaccordance except قاعده قبح عقاب بلابیان
punishment U قصاص
punishment U تنبیه
punishment U گوشمالی
self punishment U خودتنبیهی
punishment U سزا
punishment U کیفر
punishment U تنبیه کردن
degradatory punishment U مجازات ترذیلی
degrading punishment U مجازات ترذیلی
deterrennt punishment U مجازات ترهیبی
deterrent punishment U مجازات ارعابی
nunjudicial punishment U تنبیه انضباطی
disciplinary punishment U مجازات انضباطی
disciplinary punishment U کیفر انضباطی
agravation of punishment U تشدید مجازات
capital punishment U مجازات اعدام
accessory punishment U مجازات تبعی
corporal punishment U کیفر بدنی مجازات بدنی
corporal punishment U تنبیه بدنی
capital punishment U کیفر اعدام مجازات اعدام
capital punishment U اعدام مجازات
expiatory punishment U تنبیه کفارهای
mitigation of punishment U تخفیف مجازات
theories of punishment U فلسفه مجازات
suspension of punishment U تعلیق مجازات
theories of punishment U اهداف مجازات
to incur a punishment U تنبیه بر خود وارد اوردن سزاوار تنبیه شدن
supplementary punishment U مجازات تکمیلی
severe punishment U مجازات شاق
reformative punishment U مجازات تادیبی
no crime or punishment except in U law the with accordance اصل قانونی بودن جرم ومجازات
punishment book U ایین نامه انضباطی
principal punishment U مجازات اصلی
prescribed punishment U حد
pecuniary punishment U جزای نقدی
pecuniary punishment U مجازات نقدی
punishment of a minor offence U مجازات تکدیری
suit the punishment to the crime U انطباق مجازات بر جرم
punishment of a crime not yet committed U قصاص قبل از جنایت
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
communication U اطلاع
communication U ابلاغیه
communication U کامپیوتر همراه با کارت مودم یا فکس که به کاربران شبکه در استفاده از مودم حق اشتراک میدهد
communication U فرآیندی که در آن ارسال و دریافت داده با استفاده از تلفن
communication U ماهواره
communication U رادیو یا هر رسانه قابل حمل سیگنال انجام میشود
communication U پردازندهای که شامل چندین تابع handshaking وتشخیص خطا برای چندین اتصال بین وسایل است
communication U کامپیوتری که ارسال داده در شبکه را کنترل میکند
communication U وسیله الکترونیکی که ارسال داده و router مسیر را کنترل میکند
communication U مدار الکترونیکی که به کامپیوتر اجازه ارتباط با مودم میدهد
communication U مسیر فیزیکی که فرستنده را به گیرنده وصل میکند
communication U اتصال فیزیکی که داده روی آن ارسال میشود
communication U مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
communication U پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
communication U سوکت یا اتصال فیزیکی که به وسیله اجازه ارتباط میدهد
communication U ترمینال یا مودمی که قادر به ذخیره سازی داده ارسال شده است
communication U مخابره
communication U مکاتبه
communication U ارتباطات
communication U مخابرات
communication U ارتباط و مخابرات
communication U مراوده وسایل ارتباطی
communication U نقل وانتقال
communication U ابلاغ
communication U ارتباط
communication U ارتباطات مواصلات
communication U اخبار
communication U وسیلهای مانند مودم که داده را ارسال و دریافت میکند
communication U مجموعهای از وسایل مانند ترمینال ها وچاپگر ها که توسط یک کامپیوتر مرکزی به هم وصل هستند و اجازه ارسال سریع و ساده داده می دهند
communication U ارسال دریافت داده به جای صوت و تصویر
communication U نرم افزاری که به کاربر اجازه کنترل مودم و استفاده ازسرویس online میدهد
communication U وسیله کنترل خط برای بررسی سیگنالهای متقاضی داده
communication U پارامتر هایی که نحوه کنترل ارسال داده را بیان می کنند
communication U عبور اطلاعات
communication U بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
communication center U مرکز مخابرات
communication theory U نظریه ارتباطات
one sided communication U ارتباط یکسویه
communication cable U کابل جریان ضعیف
communication and electronics U رسته مخابرات و الکترونیک
communication center U مرکزارتباطات
mass communication U ارتباط جمعی
lines of communication U خطوط مواصلاتی
communication channels U وسایل ارتباطی
communication channels U طرق مواصلاتی
communication system U نظام ارتباطی
communication channel U کانال ارتباطی
communication channel U کانل ارتباطی
electric communication U مخابرات
communication channel U مجرای ارتباطی
communication chief U رئیس ارتباطات
privileged communication U مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
basic communication U گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
background communication U ارتباط پس زمینه
communication cord U کلید اضطراریقطار یا اتوبوس
network communication U ارتباطشبکهای
communication tunnel U تونلمرتبطکننده
communication set U دستگاهارتباط
communication devices U ماشینمرتبط
communication antenna U آنتنمرتبط
wire communication U ارتباط با سیم
visual communication U مخابره بصری
visual communication U ارتباط بصری
communication cable U کابل ارتباطی
telephone communication U ارتباط تلفنی
tele communication U ارتباط دور برد
tele communication U مخابرات تلفنی وغیره ازمسافات دور
communication line U خط مخابراتی
synchronous communication U ارتباط همزمان
routes of communication U کانالهای ارتباطی
routes of communication U مسیرهای ارتباطی
privileged communication U مدارک محرمانه
communication deception U فریب مخابراتی
communication link U اتثال ارتباطی
communication network U شبکه ارتباط
communication network U شبکه مخابراتی
communication network U شبکه ارتباط و مخابرات
communication circuit U مدار ارتباطی
communication protocol U پروتکل ارتباطی
communication receiver U گیرنده مخابرات
communication engineering U مهندسی مخابرات
communication satellite U ماهواره مخابراتی
communication link U رابطه مخابراتی ربط مخابراتی
communication link U تسلسل مخابراتی
communication deception U گول زدن دشمن در ارتباط و مخابرات
communication device U دستگاه ارتباطی
communication engineer U مهندس مخابرات
communication engineering U تکنیک مخابرات تکنیک جریان ضعیف
communication interface U میانجی ارتباطی
communication cover U پوشش مخابراتی
communication line U خط ارتباطی
communication link U پیوند ارتباطی
communication satellite U اقمارمخابراتی
communication security U تامین مخابراتی
communication security U برقراری تامین مخابراتی
communication technician U تکنیسین مخابرات
communication technician U تعمیر کارفنی مخابرات
communication theory U نظریه ارتباط
communication theory U تئوری مخابرات
communication zone U منطقه مواصلات
data communication U ارتباط دادهای
data communication U انتقال اطلاعات
data communication U داد وستداطلاعات
data communication U ارتباط داده ها
data communication U مخابره داده ها
communication signal U سیگنال مخابراتی
communication chief U رئیس مخابرات یکان
communication network U شبکه ارتباطی
axis of signal communication U محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
combined communication board U هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
communication relay ship U ناو تقویتی مخابراتی
combined communication board U هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
communication security account U میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
communication operation instructions (co U دستور کار مخابرات دستورالعمل مخابرات
communication security custodian U مسئول وسایل تامین مخابراتی
communication standing instructions U دستورات ثابت مخابراتی
data communication system U سیستم ارتباطات داده
communication security monitoring U کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
communication security custodian U مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
binary synchronous communication U ارتباطات همزمان دودویی
communication control character U کاراکتر کنترل ارتباطی
high class communication set U دستگاه مخابراتی با کلاس بالادستگاه مخابراتی پر ارزش
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
Recent search history Forum search
0bteimoor@yahoo.com لطفا این پاراگراف رو برام ترجمه کنین
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com